سلام
امروز دوشنبه روزِ پایان سفر !

عده ای با هم روانۀ حرم شدیم به قصدِ زیارت و انجامِ فریضۀ جماعتِ صبح .

حرم کاظمین، متعلق است به امام هفتم شیعیان موسی کاظم و امام نهم محمد تقی معروف به «محمد جواد».

نام کاظم و جواد را روی هم رفته کاظمَین و نیز جوادَین می‌نامند، به همین دلیل منطقه‌ای هم که در آنجا مدفون اند به کاظمین یا کاظمیه شهرت دارد که بخشی از شمال بغداد است. این دو، به ترتیب پدر و پسر علی‌بن موسی‌الرضا می‌باشند.

                        

 برای زیارت واردِ حرم شدم . کمی خلوت تر از شب شده بود . دستم را به ضریح رساندم ، بوسیدم ، دعا کردم ، در کنارِ امام جواد برای همۀ جوانان دعا کردم .

  در کنارِ امام کاظم برای گرفتاران دعا کردم . برای عاقبت به خیری خودم هم دعا کردم .

اصلاً کسی را از قلم نیانداختم . دو رکعت نماز حاجت به نیابت همۀ ملتمسین دعا خواندم .

اینجا آخرین زیارت هست . امیدوارم مورد قبول قرار گرفته باشد .

در صحن حرم نماز جماعت صبح اقامه شد . بعد از نماز دوباره به طرف حرم رفتم زیارت و خداحافظی کردم .

همه باهم راهی هتل شدیم برای صرف صبحانه و عزیمت به فرودگاه بغداد .

قرار بود برگشت ما از فرودگاه نجف باشد که تغییر کرد .

کمی استراحت کردیم  . ساعت هفت صبح صبحانه خوردیم . دوباره استراحت .
ساعت نه و نیم میروم پائین کلید اطاق را تحویل مدیر کاروان داده ،منتطر تا برویم فرودگاه بغداد .

سفر خوب و متفاوتی بود .
کار عکاسی من بسیار چشمگیر و جدید بود .......

ساعت ده از هتل زدیم بیروم مقداری راه رفتیم تا به اتوبوس رسیدیم .‌ سوار شدیم .،ساکهامون از دیروز در اتوبوس بود .
با ساک کوچکه بودیم .،‌نزدیک فرودگاه بغداد از ماشین پیاده شدیم تا سگ بو بکشد و کنترل شود . دوباره به همین نحو .‌بار سوم ساکها را ریختند روی زمین که سگ دورشان بگردد بعد دوباره گذاشتیم توی ماشین ، تا وارد فرودگاه شدیم دوباره ساکها جمع شد روی زمین تا سگ بو بکشد . از دو گیت کنترل هم عبور کردیم .‌در صف قرار گرفتیم . حاج آقا کارت پرواز برامون گرفتند .‌
نهار گرفتند ، ساندویچ گرمِ مرغ تند با سس و سیب زمینی سرخ کرده نوشابه آب . خوردیم .‌نماز خواندم .   اعلام شد که ساکها را روی نوار بگذارند که حاج آقا این زحمت را تنهایی کشیدند چون من نماز میخواندم .
ساکها رفت . مُهرِ خروج از عراق روی پاسپورت خورد .
حالا نشستیم منتظر ورود به هواپیما هستیم .‌
سفر خوبی بود . حالا ساعت دو بعد از ظهر بوقت عراق هست . ما ساعت سه و بیست دقیقه پرواز داربم .

آخرین گیت بایِست کفشمان  و ساعت کمربندِ مردان در آورده شود از تفتیش بگذریم . بعد ساک دستی و کفشمان را بگیریم .
در اینجا آب اسپری و ادکلن ها دور انداخته شد .
همه را پرت میکرد و به عربی چیزی میگفت ، هیچ اعتراضی وارد نبود . حالا نشستیم تااعلام و رود به هواپیما .

ساعت چهار بعد از ظهر هواپیما به راه افتاد . تا پرواز کند

پروازی آرام همراه با پذیرایی خوب .
در فرودگاه امام همه اهالی کاروان از یکدیگر خداحافظی کرده ،
هرکس به راه خودش رفت .
حاج آقا ماشین گرفتند .‌اول من را رساندند بعد خودشان رفتند .
من ساعت هشت شب به وقتِ تهران در منزل بودم .
سفر بسیار خوبی بود . الهی شکر .

قابلِ ذکر هست که بگویم هیچ سفر و زیارتی تکراری نیست ! هر سفر و زیارت زیبائی ها و مُختصّاتِ مخصوص به خود دارد . لذّت بردن از زیارات متفاوت هست .

در این سفر مدیریت محترم کاروان کارشون را بسیار عالی انجام دادند . محفوظاتِ ایشان فراوان ، عِلمِ دین زیاد ، قدرت بیان و نفوذ کلام عالی ، انسانی خاصّ و متواضع بودند و هستند . انشااللّه خداوند بر طول عُمر و عزّتِ ایشان بیفزاید . زائرین همه خوب بودند و قدر دان .

در این سفر من نتوانستم زیارتِ تَلِّ زینبیه بروم ! این گروگانی هست که دوباره و بزودی دعوت بشوم

خداوند را بابتِ این همه نعمت شکر میکنم .

             

+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:11  توسط فاطمه پوینده  | 
 سلام
امروز یکشنبه
چند نفری سرِقرار حاضر شدیم . روانه به طرف حرم حضرت امام حسین فقط یک زیارت کوتاه و خداحافظی ، وقت کم بود باید برگردیم نماز در حرم حضرت عباس و تمام ......
خلوت بود دستم لب و صورتم را به ضریح رساندم . دعا کردم . همه را به یاد آوردم . شهادتینم را دوباره امانت گذاشتم .‌ دلِ سیر در همۀ اطراف حرم زیارت کردم بوسیدم . دورکعت نمازِ زیارت خواندم . ایستادم حرم را نگاه کردم که چه زیبا بود و معنویتی خاص داشت .
آمدم بیرون حاج آقا منتطر بودند باهم به طرف حضرت عباس رفتیم . قرار شد بعد از نماز فوری سرِ قرار برسیم چون ساعت چهار ونیم صبح باید کلید اطاق را تحویل دهیم .‌
کنار ضریح حضرت عباس رسیدم بوسیدم لمس کردم دعا کردم  . دلم از حرم جدا نمیشد ولی هر کاری پایانی دارد .خداحافظی کرده در صف نماز ایستادم .‌نماز شب خواندم قرآن خواندم صدای مؤذن بلند شد . نماز جماعت صبح خواندم . سرِ قرار رسیدم با حاج آقا آمدیم هتل .
در بین الحرمین عکس گرفتیم . تا چند دقیقه دیگه باید کلیدِ اطاق را تحویل حاج‌آقا بدهیم . تا بعد

در لابی هتل نشستم ، قرآن خواندم .
دیدم خانم مُسنّی حالش بد شد بردنش بیمارستان حالا بهتره .

ساعت پنج صبح همۀ ساکها در ماشین مسافران آماده . ساکهامون را در فرودگاه تحویل میگیریم .

امشب را در هتل کاظمین با ساک دستی کوچک که لوازم ضروری در آن جای داده شده میگذرانیم .
مدیر هتل همه را از زیرقرآن عبورداد .‌من عکس گرفتم .
مدیر هتل به حاج آقا گفت عکاسِت آنلاین هست
همه از عکاسی من خوشحال هستند چون خاطرۀ سفرشون میشه .
آمادۀ حرکت به طرف سامرا .  خداوندا شکر .

ساعت شش حرکت کردیم . اَمنیه ای هم به عنوان حفظِ امنیت جلو ماشین نشست .

با صبحانه ، موز ، آبمیوه ، کیک و آب پذیرایی شدیم .
حالا همه خوابند میرویم به طرف سامرا . دوساعت وقت زیارت داریم . بعد میرویم امامزاده سید محمد که برای اولین بار نهار مهمانش هستیم .

در حرم حضرت عباس قرآن روزانه ام را هم خواندم . هیچی عقب نیستم .

نزدیک سامرا آقای قربانی با صلوات همه را بیدار کرد .
حاج آقا روضه خواندند . ساعت ده و ربع رسیدیم .
گفتند تا ساعت یازده و ربع وقت دارید زیارت و نماز ......
در حرم عسکرین . امام عسکری ، امام هادی .‌نرجس خاتون مادر امام زمان ، حکیمه خاتون عمۀ امام زمان مدفونند . در اینجا حاج آقا به من گفتند با این چند نفر بروم ، ساعت یازده جلو کفشداری حاضر باشیم . گفتم چشم  . چند نفری در کنار ضریح عسکریین که تازه نصب کرده بودند و بسیار زیبا بود ایستادیم زیارت کردیم نماز زیارت خواندیم . بعد رفتیم سرداب امام زمان دوتا دو رکعت نماز و زیارت محلی که آخرین بار امام زمان در آنجا دیده شده بود . برگشتیم کمی وقت داشتیم . دوباره  حرمین عسکریین را زیارت کردیم . ساعت یازده طبق فرمودۀ حاج آقا جلو کفشداری حاضر شدیم . منتظر ماندیم تا همه آمدند . از حرم تا پارکینگِ اتوبوس راه زیادی بود عده ای با ماشین رفتند . من و چند نفر دیگه پیاده رفتیم در راه چای شیرین و بسیار خوشمزۀ حضرت را خوردیم . . همه با هم در پارکینگ سوار اتوبوس شده حرکت به طرف امامزاده آقا سید محمد .

صحنِ بسیار وسیع با همۀ امکانات . وارد حرم شده زیارت کردیم . در کنار حرم  نماز ظهر و عصر و نماز زیارت خواندیم .
نهار مهمان حضرت بودیم جوجه کباب با پلو نوشابه و ماست که در ماشین خوردیم  خیلی خوشمزه بود . قرار بود میز بگیریم که خیلی شلوغ بود .


 راهی کاظمین شدیم . رسیدیم هتل که بسیار شیک با همۀ امکانات بود .

                      

.‌قرار شد ساعت پنج و نیم راهی دسته جمعی برویم حرم .

ساعت شش همه جمع شده وارد مسیر شدیم . نزدیک بود . جمعیت خیلی زیاد بود انگار همۀ دنیا اینجاست . صحنِ حرم را خیلی وسیع کرده اند . اذنِ دخول و زیارت نامۀ دسته جمعی خواندیم .وارد حرم شدیم . زیارت کردیم . در صف نماز جماعت نشستیم . نماز زیارت خواندیم .
نماز مغرب و عشا اقامه شد . من با مادر و دختری که بسیار هم عزیز و دوست داشتنی بودند باهم آمدیم هتل . شام خوردیم . قرارمون ساعت دو بعد از نیمه شب برای زیارت و اقامۀ فریضۀ صبح .

حاج آقا هم در گروه نوشتند :
( با عرض سلام وادب واحترام به اطلاع شما عزیزان میرسانم وقت صرف صبحانه از ساعت شش ونیم الی هشت میباشد فردا ساعت 9/45 کلید اتاقها راتحویل وساعت 10 هتل رابه مقصد فرودگاه بغداد ترک می کنیم ساعت پرواز 15/20 بعدازظهر میباشد وشماره پرواز3414 خواهدبود باآرزوی زیارتی مقبول وپروازی ایمن وخاطره ای خوش بهترینها را برایتان آرزو می کنم .
لطفاًکسی تاًخیر درتحویل کلید اتاق نداشته باشد .)

+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:10  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام
امروز شنبه
ساعت دو بعد از نیمه شب با حاج آقا و چند نفر دیگه رفتیم حرم آقامون امام حسین . کمی خلوت تر شده بود . دو بار در صف یک نفری ایستادم ، دستم صورت لب و چشمم را به ضریح چسپاندم .
رازو نیاز کردم ، دعا کردم . سلامها و التماس دعاهارو رسوندم . برای پدر و مادرم زیارت کردم . در نزدیک حرم نماز زیارت خواندم .
بعد در صف جماعت صبح حاضرشدم . دعا خواندم نافله صبح خواندم . تا صدای اذان بلند شد .‌ بعد از نماز سرِ قرار حاضر شدیم .
راه افتادیم ، در راه کم کم همراهان برای خرید به مغازه ها رفتند   برای خرید .
اینجا مغازه ها شبانه روز باز هست .
با حاج آقا رسیدیم هتل . استراحت ، صبحانه .

      

ساعتِ یازده صبح در حرم حضرت عباس زیارت کردم بوسیدم دعا کردم . زیارت نامۀ مخصوص حضرت عباس ، مادرش ام البنین و حضرت زهرا را خواندم . بعد با مسیر برقی رفتم زیرزمین زیارت کردم . خنک بود همانجا نشستم زیارت بسیار زیبای مَفجَعه را خواندم . این زیارت نامه فجایعی را که حضرت زینب در روز عاشورا و بعد از آن تحمل کرده به زبانی ساده و قابل فهم در بَر دارد
از خواندنش لذت میبرم . همان هست که بعد از سفرِ قبلی صدتا چاپ و تقدیم حرم حضرت عباس کردم .
بعد از نماز آمدیم هتل نهار میوه چای .
امشب آخرین حضورمان در کربلاست . امشب جلو قتلگاه زیارت وداع میخوانیم . ساعت ده شب باید ساکهامون را ببریم پایین .
فردا کاظمین و سامرا .
عصر ساعت پنج ونیم با حاج آقا روانۀ حرم حضرت عباس شدیم .

نماز جماعت مغرب و عشا . بعد رفتم در سرداب حضرت که از کتار بابِ فرات پله داشت . جایی نسبتاً وسیع که تا بحال ندیده بودم چون در دستِ ساخت بود . بسیار تمیزو زیبا بود ، کتابخانه ای متفاوت هم داشت
آقای ماندگاری سخنرانی بسیار خوبی داشت مداحی و روضه خوانی شد . تمام که شد . آمدم بالا حاج آقارو دیدم .‌مثل اینکه فقط من و حاج آقا در این بَزم حضور داشتیم . حضورِ زیبا و خوبی بود .

قرار بود زیارت وداع را در حرم آقا امام حسین در کنار قتلگاه بخوانیم که تصمیم عوض شد .
بعد چند نفری از کاروان آمدند ، روبروی حرمِ حضرت سقّا نشستیم . آقای قربانی شعر خواند و زیارت وداع . حاج آقا هم با اون نفوذ کلامشون عزاداری کردند روضه خواندند . تمام شد .آمدیم هتل شام خوردیم
بایست ساکهامون را ساعت ده شب ببریم در لابی که من اولین نفر و حاج آقا دومین بودیم .‌بقیه هم آوردند . قرار ساعت دو بعد از نیمه شب در لابی برای آخرین خضور در کنار حرمین .

+ نوشته شده در  جمعه ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:9  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام
امروز جمعه
ساعت دو بعد از نیمه شب چند نفری با حاج آقا رفتیم حرمِ آقا امام حسین ( ع ) .
در صف یک نفره ایستادم تا به شش گوشه رسیدم . دستم را به ضریح رساندم . گریه کردم ، تشکر کردم ، دعا کردم .
بعد در نزدیکترین محل به حرم حضرت در صف نماز صبح ایستادم .
تا اون موقع نافله و زیارت عاشورا خواندم . فریضۀ صبح به زیبائی برگزار شد .
برگشتیم هتل صبحانه و استراحت .  ساعت نُه صبح باید برویم  مَرقدِ حُرّ همان آزاد مردی که در لحظات آخر از رفتار و کردارِ خود پشیمان گشته به یاری آقا امام حسین شتافت .
بعضی ها ساعت نُه حاضر شدند .‌حاج آقا  رفته بودند بعثه .
با آقای قربانی سوار اتوبوس شدیم رفتیم مرقد حر زیارت و نماز .
از آنجا خیمه گاه رفتیم ( خیمه گاه را در سفرنامه های قبلی مفصل نوشتم ) . نماز و زیارت .
در کنارِ نهرِ علقمه ایستادیم کمی صحبت کردند . مسجد امام زمان را هم از بیرون دیدیم .
آقای قربانی به من گفتند این چند نفر را ( همان خانم هائی که از آمریکا آمده بودند ) ببرم باغ امام صادق .
که از وسط بازار بزرگی عبور میکرد و نشانی دادند که از کوچۀ دست چپ به حرم حضرت عباس میرسید .. بقیه هم برای خرید متفرّق شدند . در مسجد امام صادق نماز خواندیم . مادر و دختری که بسیار عزیز و مؤمن بودند و یک خانواده که زن ، شوهر ، دو بچه و‌پدرو مادر بودند به ما پیوستند . در صحن و سرای امام حسین نماز جمعه بود .
بعد از نماز ظهر و عصر  اونا هم برای خرید رفتند . ما چهارنفربودیم که دوباره همان مسیر بازار را برگشتیم .
میخواستیم در مقام امام زمان در کنار نهرعلقمه زیارت کنیم و نماز بخوانیم که صدای سخنرانی به عربی را شنیدیم . شاید نماز جمعه بود .
مسیر را از مغازه دارها پرسیدیم ، راه طولانی بود در جائی آبسردکن دیدیم با دست آب خوردیم . زیاد راه رفتیم تا به شارع القمی رسیدیم . آمدیم هتل . نهار و کمی استراحت .

عصر چند نفری باهم  راهی بین الحرمین شدیم . زیارت ضریح حضرت عباس و خواندن زیارت نامه حضرت و مادرش ام البنین و .....

در بین الحرمین قدم زنان نگاهی به  حرم حضرت ارباب و نگاهی به حرم حضرت سقا

تا اینکه  حرم آقامون امام حسین را زیارت کردیم و در صف نماز مغرب و عشا حاضر شدیم .
ساعت دو بعد از نیمه شب با حاج آقا رفتیم حرم .
در صف یک نفره ایستادم تا به شش گوشه رسیدم . دستم را به ضریح رساندم . گریه کردم ، تشکر کردم ، دعا کردم .

 
بعد در نزدیکترین محل به حرم حضرت آقا در صف نماز صبح ایستادم .
تا اون موقع نافله و زیارت عاشورا خواندم .
برگشت به هتل صبحانه کمی استراحت . ساعت نه صبح باید برویم  مَرقدِ حُرّ

«حر بن يزيد رياحي» نخستين كسي بود كه راه را بر سفيران كربلا بست، ولي در پايان كار به اوج عزت و شرافت، يعني شهادت در راه حسين(ع)، دست يافت و خود را براي هميشه در صف آزاد مردان و احرار قرار داد و قبر و نامش را در تاريخ جاودانه كرد.

جنازه آن آزاد مرد را قبيله اش، بن رياح، در عصر عاشورا از ميدان جنگ خارج كرد و در روستايي در 7 كيلومتري شمال غربي كربلا به خاك سپرد. همان جا كه امروزه به سبب وجود قبر او به « روستاي حرّ » معروف است .
بعضی ها ساعت نُه حاضر شدند .‌حاج آقا  رفته بودند بعثه .
با آقای قربانی سوار اتوبوس شدیم رفتیم ، مرقد حربن یزید ریاحی را زیارت کرده دورکعت نماز و زیارتنامه خواندیم
از آنجا خیمه گاه رفتیم (  خیمه گاه را در سفرنامه های قبلی مفصّل نوشتم ) . نماز و زیارت .
در کنار نهر علقمه ایستادیم کمی صحبت کردند . مسجد امام زمان را هم از بیرون دیدیم .
آقای قربانی به من گفتند این چند نفر را ببرم باغ امام صادق .
که از وسط بازار بزرگی عبور میکرد و نشانی دادند که از کوچۀ دست چپ به حرم حضرت عباس میرسید .. بقیه هم برای خرید متفرق شدند . در مسجد امام صادق نماز خواندیم . یک خانواده که زن ، شوهر ، دو بچه و‌پدرو مادر بودند به ما پیوستند .
نماز ظهر و عصر که خواندیم اونا هم برای خرید رفتند . ما چهارنفربودیم که دوباره همان مسیر بازار را برگشتیم .
میخواستیم در مقام امام زمان در کنار نهرعلقمه زیارت کنیم و نماز بخوانیم که صدای سخنرانی را شنیدیم شاید نماز جمعه بود .
مسیر را از مغازه دارها پرسیدیم ، راه طولانی بود در جایی آبسردکن دیدیم با دست آب خوردیم . زیاد راه رفتیم تا به شارع القمی رسیدیم . آمدیم هتل ، نهار کمی استراحت .

ساعت پنج و نیم در لابی هتل حاضر شدم با حاج آقا رفتبم حرم امام حسین . قرار برگشت بعد از نماز مغرب و عشا در محلی که قرار گذاشتیم .
در صف یک نفرۀ زیارت ایستادم ، دعا و زیارتنامه خواندم تا رسیدم کنار ضریح . تمام صورتم و دستانم را به ضریح چسپاندم . بوسیدم گریه کردم تشکر کردم . از جانب همۀ ملتمسین دعا زیارت کردم . کمی دورتر نماز زیارت خواندم . دوباره در صف یک نفره ایستادم ، به نیابت از پدرم و مادرم زیارت کردم و با لبهای آنان ضریح را بوسیدم .‌ بعد در نزدیک ترین جا به حرم در صف نماز ایستادم نماز زیارت خواندم . قرآن و زیارت عاشورا خواندم . دعای سمات پخش میشد همراهی کردم نماز خوانده شد . سرقرار با حاج آقا حاضر شدیم
با هم آمدیم هتل . شام . حالا چای و میوه و .......
عکسهای امروز را هم گذاشتم . همه از این اتفاق خوشحالند .

با حاج آقا قرارمون ساعت دو بعد نیمه شب که برویم زیارت حضرت عباس .

+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:6  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام
امروز پنج شنبه .
چند نفری با حاج آقا ساعت دو بعد از نیمه شب ساکهامون را آوردیم پایین و رفتیم حرم  زیارت . دستم را به ضریح رساندم . گریه کردم ، دعا کردم ، شهادتین خودم و ی نفر دیگر راکه از بندگانِ مخلصِ  اللّه  هست پیش حضرتِ حیدر امانت گذاشتم تا در موقع لازم به زبانمون برساند . به آقا گفتم سلام مستحب هست جوابش واجب .
 جوابم را به موقع میخوام ، همان موقع که زبانم قادر به گفتن کلمۀ  لااله الا الله  نیست .

«لا إله إلّا اللّه» یعنی ( از تمام مکتب‌ها بریدن و به مکتبِ انبیا و امامان علیهم السّلام پیوستن ، یعنی فهم قرآن و عمل به تمام دستورها و قوانین الهی ، یعنی آراسته شدن به صلاح و سِداد و عفّت و تقوا)   پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :  مرگ با شهادت به «لا اله الا اللّه»  سبب ورود به بهشت است .

برای همه با ذکر نام بعضی ها دعا کردم و حاجتشون را خواستم . دو رکعت نماز به نیابت از همه خواندم .
زیارت امین الله خواندم . زیارت نامۀ حضرت امیر و حضرت نوح و حضرت آدم را خواندم . نافلۀ شب خواندم تا دستور اقامۀ نماز صادر شد .‌جماعتی پر از نور و برکت ، همه گوش به فرمان ، همه آمادۀ فرمان بُرداری حق . بسیار زیبا . فکر میکنم چه فرمانی جز دستور خداوند برای اقامۀ نماز میتواند اینچنین همآهنگ و منظم باشد ؟!!
از همۀ زیارات و عباداتم لذّت زیاد میبرم و خدارو شکر .
بعد از نماز چند نفری با حاج آقا برگشتیم هتل ساعت پنج بود . تا ساعت شش استراحت کردم .‌ صبحانه خوردیم . ساعت هفت اتوبوس آمد . سوار شدیم به طرف مسجد سهله .‌

 بعضی از زائران خسته بودند . از اتوبوس تا رسیدن به مسجد سهله مقداری فاصله بود . در آنجا موتور سه چرخه هائی بود که زائرین را به مسجد میرساند . یکی از زائرین بانی شد همۀ چهل نفر با این وسیله به مسجد سهله رسیدیم .

 

مسجد سهله هفت مقام دارد . که در هر مقام دو رکعت نماز خواندیم دعای مخصوص بعد از هر مقام را همخوانی کردیم .

مقامات مسجد سهله
1. مقام حضرت مهدي(عليه السلام)
مقامي است منسوب به امام زمان(عليه السلام) . علامه سيد محمد مهدي بحر العلوم دستور داد قبه اي در مکان مذکور بسازند.
2. مقام حضرت خضر(عليه السلام)
قَالَ الصَّادِقُ(عليه السلام) : «مَسْجِدُ السَّهْلَةِ مُنَاخُ الرَّاکِبِ، قِيلَ: وَ مَنِ الرَّاکِبُ؟ قَالَ: الْخَضِرُ(عليه السلام) ».
«مسجد سهله، محل خوابيدن شتر آن سوار است. پرسيدند او کيست؟ فرمود: خضر.»
3. مقام امام صادق(عليه السلام)
4. مقام امام زين العابدين(عليه السلام)
5. مقام حضرت ادريس(عليه السلام)
6. مقام صالحَين (هود و صالح(عليهما السلام))
7. مقام ابراهيم خليل(عليه السلام)
بعد از پایان اعمال حاج آقا روضه خواندند ، بسیار دلنشین و سوزناک گریه کردیم . دعا کردند با همه وجودمون آمین گفتیم .
رانی خوشمزه گرفتند خوردیم راهی کربلا شدیم .

در ماشین هم با موز ، آب انبه و کیک پذیرایی شدیم .
حالا در اتوبوس آقای قربانی زیارت عاشورا خواند .
حاج آقا روضه خواندند که روضه خونی های حاج آقا رو ضبط کردم .
رسیدیم هتل . با چای شیرین پذیرایی شدیم . حاج آقا که مدیر هستند اطاق ها را معیّن کردند .‌اطاق من طبقه پنجم در کنار اطاق خودشان و مداح .

           


از همۀ اتفاق های امروز عکس گرفتم که حاج آقا انتخاب کرده بگذارند در گروه . کمی هم از آخرِ روضه خوانی حاج آقا ضبط کردم .
از اول حواسم نبود غرق در بین الحرمین شده بودم .‌وقتی بخود آمدم که ببشترِ روضه خوانی حاج آقا انحام شد .
هتل بسیار عالی ، اطاق بزرگ با همه امکانات . ساعت چهار عصر با هم میرویم حرم حضرت عباس . چون اول به این حرم میرسیم .

مدیریت حاج آقا بسیار توانمند ، مقتدرانه ، محترمانه و مهربانانه هست . روضه خونی با اخلاص و با همۀ وجود . خداوند را بابتِ این همه نعمت و فرصت شکر میکنم .
خانمی که از آمریکا آمده و کنار من هست ، گفت اینحوری روضه خونی ندیده بوده ! با این توسل های حاج آقا زیاد گریه میکند و دعا .....

عصری ساعت چهار همه در لابی هتل جمع شدیم . البته بعضی ها دیگران را منتظر میگذارند ! راه نزدیک هست
در همان شارع القمی که دفعه قبل بودم . در راه تا رسیدن حاج آقا به همراهِ کسانی که تأخیر دارند ، آقای قربانی روضه و شعر خواندند سینه زنی کردیم .‌روبروی حضرت سقا سلام دادیم . حاج آقا روضه ای با همه وجود و تأثیرگذار خواندند . خیلی گریه کردم .

  

ازبین الحرمین سینه زنان و اشک ریزان و روضه خوانان به طرف حضرت ارباب رفتیم .‌روبروی حرم در جلو باب الرأس شریف ایستاده اذنِ دخول گرفتیم . بعضی خانمها که آشنا بودند خودشان رفتند .‌من و چند نفر سفراولی رفتیم حرم از ضریح ابراهیم مُجاب عبور کرده وارد حرم شدیم خیلی شلوغ بود . آخه شب جمعه هست ، امشب حضرت زهرا ( س ) به دیدارِ فرزند می آیند 

                       

اين عكس نميدانم مربوط به چه ساعتي و چه روزيست
اما انگار
همين حالاست؛ نيمه شبِ جمعه
حرم را قُرُق كرده اند
تا بانوي پهلو شكسته
بدون آزارِ ازدحام
براي جگرگوشۀ عطشانش اشك بريزد    شما_هم_روضه_خوان_شويد

از همه جای عراق و کشورهای نزدیک آمدند . از دور سلام دادیم . جا برای نماز خواندن نبود رفتیم زیرزمین در صف نماز جماعت نشستیم . ضریح پایین را هم زیارت کردیم . نماز جماعت مغرب و عشا خواندیم . از مسیر برقی اومدیم بالا کفش هامون را گرفتیم .‌قرارمون جلو دار الشّفای حضرت روبروی باب الرأس شریف بود . باهم به طرف هتل حرکت کردیم . در مسیر نفرات کم شدند چون ایستادند خرید کنند . من و حاج آقا و همان خانمها که از آمریکا آمده بودند رسیدیم به هتل . شام خوردیم . سحر ساعت دو برای زیارت و نماز میرویم ...

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:2  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام
امروز چهارشنبه.
ساعت دو بعد از نیمه شب همه در لابی هتل حاضر شدیم با اتوبوس راهی مسحد کوفه . حدود یک ربع فاصله بود .
مسجد کوفه بزرگترین مسجد اسلام هست .
بعد از بازرسی که شلوغ هم بود ، با راهنمایی مدیر کاروان حاج آقا حسینیان در گوشه ای نشستیم همۀ اعمال و نمازها را که حدود هفتاد رکعت نماز و  دعای بعد از نماز بود خواندند . حاج آقا روضه خواند . از محراب و منبر و‌جای ضربت خوردن حضرت علی گفته شد . بعد منبر و محراب حضرت را دیدیم نماز خواندیم .
قبر مختار ، هانی بن عروه  میثم را هم زیارت کرده ونماز خواندیم .
بعد از منزلِ حضرت علی دیدن کردیم . قبر مسلم و کمیل را زیارت کرده و نماز خواندیم  .‌مسجد حنانه که رأس الحسین هم همانجا بود زیارت کرده  و نماز خواندیم .

در ساعت مقرّر با حاج آقا رفتیم حرم زیارت نماز . با هم برگشتیم .نهار و حالا استراحت تا ساعت شش بعد از ظهر که حرم و نمازِ مغرب و عشا . روزگار زیباییست . خدارو شکر .

با حاج آقا ساعت شش رفتیم حرم . نماز و زیارت .
قرار هست بعد از نماز همه در کنارِ قبر آقای خویی جمع شویم تا زیارت وداع خوانده شود .
وقتی من سرِ قرار رسیدم ، دیدم حاج آقا نشسته قرآن میخوانند . بمن گفتند سه جزء عقب هستم نرسیدم بخونم و مشغول شدند .

                            
من در برابر ایوان با صفای آقا ایستادم ، دردِ دل کردم ، دعا کردم تا چند نفری آمدند ، آقای قربانی شعر خواند . بعد حاج آقا روضه بسیار عالی خواند زیاد گریه کردند ، ایشان از سادات و مخلص واقعی اهلِ بیت هستند . با همۀ روح و جانشون دعا و روضه میخوانند . من در تمامِ عُمرم انسانی با این خصوصیت اصلاً ندیدم  . بعد مداح زیارت وداع خواند . حاج آقا با اون دلِ پاکش دعا کرد . از حضرت خداحافطی کردیم .  حاج آقا  و چند نفری که به موقع سرِ قرار حاضرشدیم روانۀ اتوبوس شدیم . سوار ، هتل ، شام ، حمام ، چای . میوه .
قرار هست ساعت دو بعد نیمه شب با ساکمون بریم پایین ، ساک را در جایی که مشخص شده بذاریم ، برویم حرم نماز و درد دلهای آخری . برگردیم هتل صبحانه با اتوبوس راهی کربلا شویم .
امروز هم تمام شد ولی خیلی عالی بود .

مدیرِ هتل قرآن بدست دَمِ دَر ایستاد و همۀ زائرین را از زیرِ قرآن رَد کرد . سوارِ اتوبوس شدیم .....

+ نوشته شده در  سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:43  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام
امروز سه شنبه ، ساعت دو سحر تقریباً همه در لابی جمع شدیم ، با مینی بوس به سمت حرم رفتیم . نسبتاً خلوت بود . تمام اطراف ضریح را لمس کردم ، بوسیدم ، برای همه دعا کردم .‌بعد در شبستانِ حضرت فاطمه نماز صبح جماعت خواندیم . همه باهم راهی وادی السّلام شدیم . در راه حاج آقا به من گفتند شما که مسؤل فرهنگی هستید ، عکس بگیرید  .
من هم در هر جا که لازم بود عکس گرفتم . عکسها را به صفحۀ شخصی ایشان میفرستادم و ایشان به انتخاب خودشان در گروه ثبت میکردند .. بعد رفتیم وادی السلام قبرنوح و صالح را زیارت کردیم نماز خواندیم . عکس گرفتم .‌ صحبت های حاج آقا را ضبط کردم . ایشان در موردِ این قبرستان وسیع صحبت کردند .

 
ساعت شش صبح بود . در شارع الّرسول میخواستیم برویم منزل حضرت امام خمینی که سیزده سال اینجا زندگی کردند ، منزل حضرت امام بسته بود . با اتوبوس آمدیم هتل .
همسفران خیلی خوب هستند .
دوخانم از کاروان دیگه باما همراه شدند ، با من دوست شدند و از اینکه همراه ما آمدند از حاج آقا و من تشکر کردند .

ساعت ده و نیم قرار هست با اتوبوس برویم سمت حرم . نماز ظهر و عصر و زیارت . حاج آقا میروند بعثه جهتِ انجامِ کارهای اداری .

آقای قربانی سرِ قرار نیامد تا یک ربع مانده به ساعتِ یازده منتظرشدیم بعد با اتوبوس رفتیم حرم . مادر و دختری که در آمریکا زندگی میکنند برای دیدار خانواده و زیارت آمده بودند تهران . که خیلی غیر منتظره در کاروان ما ثبت نام کردند . دو خواهر و یک دختر . باهم برای زیارت میرفتیم .
با چندنفر دیگه رفتیم زیارت حضرت حیدر .
دستم ، صورتم را به ضریح چسپاندم . برای همه دعا کردم .
رفتیم  . شبستان حضرت فاطمه که نماز جماعت ظهرو عصر بخوانیم ، اعلام کردند نماز جماعت فقط در صحن حرم برقرار هست .
در نماز جماعت صبح درشبستانِ حضرت فاطمه صدا خوب نبود طوری که عده ای در رکعت دوم فهمیدند نماز بسته شده !
حالا ببینید صحن به این عظمت صوتش خراب باشد !
در صحن حرم که پنکه های خیلی زیاد و بزرگی کار میکنند نماز خواندیم
چند نفری که باهم بودیم سرِقرار همیشگی حاضر شدیم که حاج آقا مدیر کاروان ایستاده بودند ، با اتوبوس آمدیم هتل . نهار قورمه سبزی خوردیم ، حالا استراحت ساعت پنج و نیم عصر راهی حرم .

عصر ساعت پنج و نیم با اتوبوس رفتیم حرم .
زیارت ، برای همه دعا کردم . نماز خواندم .
نماز مغرب و عشا . رفتیم سر قرارِ همیشگی روبروی بابِ قبله . با هم و با اتوبوس آمدیم هتل . شام پلو کباب مرغ ، سوپ ، دوغ ، موز . حاج آقا گارسون شده بود یعنی از زائران پذیرائی میکردند که بهشون نمی آمد !
حاج آقا ساعت دو بعد از نیمه شب زنگم میزنند تا حاضرشوم . همه با هم برویم مسجد کوفه .
دعای ظهرم برای یکی از دوستان (خانم قربانی ) به اجابت رسید ، برام نوشت خونۀ خوبی گیرشون اومد عصری قولنامه کردند . خداروشکر .

+ نوشته شده در  دوشنبه دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:28  توسط فاطمه پوینده  | 
سلام

مقدمه

همچنان دلم در بین الحرمین پرواز میکرد . از حرم آقا امام حسین به سوی حرم حضرت عباس .

گاهی خودم را در کنار ضریح میدیم سلام میدادم  . روزگارم عجیب شده ! غیر قابل وصف ! باور نکردنی !
اصلاً به هیچ چی و هیچ جای دیگر فکر نمیکنم !!

روز پنج شنبه 96/4/8 ساعت 14،25،49 حاج آقا حسینیان این پیامک را برام فرستادند :

( قافله سازمانِ حج و زیارت .....
زاءرِ گرامی فاطمه پوینده در پکیج 2 الف B هوائی ایران ایر بغداد _ بغداد عکسی / سامرا به تاریخ اعزام
1396/4/19 در دفتر زیارتی امیر قافله سازمان حج و زیارت ثبت نام شده اید .)

پاسپورتم را بعد از برگشتن از هر سفر در اختیار حاج آقا قرار داده و میگویم برای سفرِ فردا !

یازده روز دیگر عازم بین الحرمین هستم . خوشحال شدم . روزها گذشت . به فرزندانم گفتم . 

اینان از خوشحالی من شادمان شدند و ابراز داشتند هرچیزی که تو را خوشحال میکند ماهم خوشحالیم .

بعضی دیگر هم نظری متفاوت داشتند ! اینان نمیخواهند درک کنند که آدما برای خودشان هم مهم هستند .

دل خواسته شان ارزشمند هست ! من که تصمیم خودم را گرفته ام .

البته این را هم ذکر کنم که من به حرف و خواستۀ دل دیگران هم فکر میکنم و هرکاری که بتوانم برایشان انجام میدهم . خود خواه نیستم !

حاج آقا گروهی در شبکۀ مجازی تلگرام تشکیل دادند به نامِ   (راهیانِ کربلا)   به جهتِ ثبتِ خاطرات و عکس هائی که قرار شد من بگیرم . عضو این گروه هستم .

روز موعود فرارسید . ساعت شش صبح دوشنبه همه در فرودگاه امام خمینی حاضر شدیم .

حاج آقا حسینیان ( مدیرکاروان ) گردن آویزها را به همۀ مسافران تحویل دادند . من هم لحظه ها را ثبت کردم  ، از گیت های بازرسی عبور کردیم تا به هواپیما وارد شدیم .

               

امروز دوشنبه نوزده تیر ماه ،با هواپیمایی ایران ایر به آرامی به فرودگاه نجف رسیدیم . با اتوبوس به هتل رفتیم . در مسیر حاج آقا مطالبِ ارزشمندی در مورد نجف ، آدابِ زیارت و ....گفتند .
هتل بسیار خوب ولی کمی دور هست . با مدیریت حاج آقا حسینیان کلیدها را تحویل گرفتیم .

         
یک ساعت و ربع ساعت عراق عقب تر از ایران هست
الآن ساعت ده عراق مساوی با ساعت یازده و ربع ایران .
از حالا به وقت عراق مینوبسم .
ساعت پنج بعد از ظهر در لابی هتل همه جمع شدیم با مینی بوس عازم حرم شدیم . مدیر کاروان حاج آقاحسینیان ، مداح کاروان آقای قربانی . در شارع الرّسول روبروی حرم حضرت حیدر  آقای قربانی سلام دادند اذنِ دخول گرفتند . از اولین گیت عبور کردیم . وارد صحن شدیم در جائی روبروی ایوانِ با صفای طلا نشستیم زیارت امین الله خواندند. . حاج آقا هم با اخلاص توسل و روضه خواندند . با دو خواهر و دختری که از آمریکا آمده بودند رفتیم حرم .

اینان برای دیدار با خانواده به ایران آمده بودند ، بسیار مؤمن ، عزیز و دوست داشتنی هستند .
خواستِ خداوند بود که لیاقتشان داد که با این کاروان و با مدیریت سید سیف اللّه حسینیان راهی عتبات شوند .
زیارت کردم دستم را به پنجره های ضریح رساندم . بوسیدم و خدا را شکر کردم .

قبرِ حضرتِ نوح و حضرتِ آدم هم در همین ضریح هست . سه نماز زیارت خواندم . سجدۀ شکر کردم

بعد در صحن حضرت فاطمه ( س ) نماز جماعت مغرب و عشا . بعد روبروی باب قبله جمع شده با مینی بوس آمدیم هتل . ساعت دو ونیم سحر باید برویم حرم ، نماز صبح و وادی السلام .

+ نوشته شده در  یکشنبه یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:15  توسط فاطمه پوینده  |