|
سلام
امروز دوشنبه روزِ پایان سفر ! عده ای با هم روانۀ حرم شدیم به قصدِ زیارت و انجامِ فریضۀ جماعتِ صبح . حرم کاظمین، متعلق است به امام هفتم شیعیان موسی کاظم و امام نهم محمد تقی معروف به «محمد جواد». نام کاظم و جواد را روی هم رفته کاظمَین و نیز جوادَین مینامند، به همین دلیل منطقهای هم که در آنجا مدفون اند به کاظمین یا کاظمیه شهرت دارد که بخشی از شمال بغداد است. این دو، به ترتیب پدر و پسر علیبن موسیالرضا میباشند. برای زیارت واردِ حرم شدم . کمی خلوت تر از شب شده بود . دستم را به ضریح رساندم ، بوسیدم ، دعا کردم ، در کنارِ امام جواد برای همۀ جوانان دعا کردم . در کنارِ امام کاظم برای گرفتاران دعا کردم . برای عاقبت به خیری خودم هم دعا کردم . اصلاً کسی را از قلم نیانداختم . دو رکعت نماز حاجت به نیابت همۀ ملتمسین دعا خواندم . اینجا آخرین زیارت هست . امیدوارم مورد قبول قرار گرفته باشد . در صحن حرم نماز جماعت صبح اقامه شد . بعد از نماز دوباره به طرف حرم رفتم زیارت و خداحافظی کردم . همه باهم راهی هتل شدیم برای صرف صبحانه و عزیمت به فرودگاه بغداد . قرار بود برگشت ما از فرودگاه نجف باشد که تغییر کرد . کمی استراحت کردیم . ساعت هفت صبح صبحانه خوردیم . دوباره استراحت . قابلِ ذکر هست که بگویم هیچ سفر و زیارتی تکراری نیست ! هر سفر و زیارت زیبائی ها و مُختصّاتِ مخصوص به خود دارد . لذّت بردن از زیارات متفاوت هست . در این سفر مدیریت محترم کاروان کارشون را بسیار عالی انجام دادند . محفوظاتِ ایشان فراوان ، عِلمِ دین زیاد ، قدرت بیان و نفوذ کلام عالی ، انسانی خاصّ و متواضع بودند و هستند . انشااللّه خداوند بر طول عُمر و عزّتِ ایشان بیفزاید . زائرین همه خوب بودند و قدر دان . در این سفر من نتوانستم زیارتِ تَلِّ زینبیه بروم ! این گروگانی هست که دوباره و بزودی دعوت بشوم خداوند را بابتِ این همه نعمت شکر میکنم .
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:11  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز یکشنبه چند نفری سرِقرار حاضر شدیم . روانه به طرف حرم حضرت امام حسین فقط یک زیارت کوتاه و خداحافظی ، وقت کم بود باید برگردیم نماز در حرم حضرت عباس و تمام ...... خلوت بود دستم لب و صورتم را به ضریح رساندم . دعا کردم . همه را به یاد آوردم . شهادتینم را دوباره امانت گذاشتم . دلِ سیر در همۀ اطراف حرم زیارت کردم بوسیدم . دورکعت نمازِ زیارت خواندم . ایستادم حرم را نگاه کردم که چه زیبا بود و معنویتی خاص داشت . آمدم بیرون حاج آقا منتطر بودند باهم به طرف حضرت عباس رفتیم . قرار شد بعد از نماز فوری سرِ قرار برسیم چون ساعت چهار ونیم صبح باید کلید اطاق را تحویل دهیم . کنار ضریح حضرت عباس رسیدم بوسیدم لمس کردم دعا کردم . دلم از حرم جدا نمیشد ولی هر کاری پایانی دارد .خداحافظی کرده در صف نماز ایستادم .نماز شب خواندم قرآن خواندم صدای مؤذن بلند شد . نماز جماعت صبح خواندم . سرِ قرار رسیدم با حاج آقا آمدیم هتل . در بین الحرمین عکس گرفتیم . تا چند دقیقه دیگه باید کلیدِ اطاق را تحویل حاجآقا بدهیم . تا بعد در لابی هتل نشستم ، قرآن خواندم . امشب را در هتل کاظمین با ساک دستی کوچک که لوازم ضروری در آن جای داده شده میگذرانیم .
.قرار شد ساعت پنج و نیم راهی دسته جمعی برویم حرم . حاج آقا هم در گروه نوشتند :
+ نوشته شده در شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:10  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز شنبه ساعت دو بعد از نیمه شب با حاج آقا و چند نفر دیگه رفتیم حرم آقامون امام حسین . کمی خلوت تر شده بود . دو بار در صف یک نفری ایستادم ، دستم صورت لب و چشمم را به ضریح چسپاندم . رازو نیاز کردم ، دعا کردم . سلامها و التماس دعاهارو رسوندم . برای پدر و مادرم زیارت کردم . در نزدیک حرم نماز زیارت خواندم . بعد در صف جماعت صبح حاضرشدم . دعا خواندم نافله صبح خواندم . تا صدای اذان بلند شد . بعد از نماز سرِ قرار حاضر شدیم . راه افتادیم ، در راه کم کم همراهان برای خرید به مغازه ها رفتند برای خرید . اینجا مغازه ها شبانه روز باز هست . با حاج آقا رسیدیم هتل . استراحت ، صبحانه . ساعتِ یازده صبح در حرم حضرت عباس زیارت کردم بوسیدم دعا کردم . زیارت نامۀ مخصوص حضرت عباس ، مادرش ام البنین و حضرت زهرا را خواندم . بعد با مسیر برقی رفتم زیرزمین زیارت کردم . خنک بود همانجا نشستم زیارت بسیار زیبای مَفجَعه را خواندم . این زیارت نامه فجایعی را که حضرت زینب در روز عاشورا و بعد از آن تحمل کرده به زبانی ساده و قابل فهم در بَر دارد قرار بود زیارت وداع را در حرم آقا امام حسین در کنار قتلگاه بخوانیم که تصمیم عوض شد .
+ نوشته شده در جمعه ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:9  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز جمعه ساعت دو بعد از نیمه شب چند نفری با حاج آقا رفتیم حرمِ آقا امام حسین ( ع ) . در صف یک نفره ایستادم تا به شش گوشه رسیدم . دستم را به ضریح رساندم . گریه کردم ، تشکر کردم ، دعا کردم . بعد در نزدیکترین محل به حرم حضرت در صف نماز صبح ایستادم . تا اون موقع نافله و زیارت عاشورا خواندم . فریضۀ صبح به زیبائی برگزار شد . برگشتیم هتل صبحانه و استراحت . ساعت نُه صبح باید برویم مَرقدِ حُرّ همان آزاد مردی که در لحظات آخر از رفتار و کردارِ خود پشیمان گشته به یاری آقا امام حسین شتافت . بعضی ها ساعت نُه حاضر شدند .حاج آقا رفته بودند بعثه . با آقای قربانی سوار اتوبوس شدیم رفتیم مرقد حر زیارت و نماز . از آنجا خیمه گاه رفتیم ( خیمه گاه را در سفرنامه های قبلی مفصل نوشتم ) . نماز و زیارت . در کنارِ نهرِ علقمه ایستادیم کمی صحبت کردند . مسجد امام زمان را هم از بیرون دیدیم . آقای قربانی به من گفتند این چند نفر را ( همان خانم هائی که از آمریکا آمده بودند ) ببرم باغ امام صادق . که از وسط بازار بزرگی عبور میکرد و نشانی دادند که از کوچۀ دست چپ به حرم حضرت عباس میرسید .. بقیه هم برای خرید متفرّق شدند . در مسجد امام صادق نماز خواندیم . مادر و دختری که بسیار عزیز و مؤمن بودند و یک خانواده که زن ، شوهر ، دو بچه وپدرو مادر بودند به ما پیوستند . در صحن و سرای امام حسین نماز جمعه بود . بعد از نماز ظهر و عصر اونا هم برای خرید رفتند . ما چهارنفربودیم که دوباره همان مسیر بازار را برگشتیم . میخواستیم در مقام امام زمان در کنار نهرعلقمه زیارت کنیم و نماز بخوانیم که صدای سخنرانی به عربی را شنیدیم . شاید نماز جمعه بود . مسیر را از مغازه دارها پرسیدیم ، راه طولانی بود در جائی آبسردکن دیدیم با دست آب خوردیم . زیاد راه رفتیم تا به شارع القمی رسیدیم . آمدیم هتل . نهار و کمی استراحت . عصر چند نفری باهم راهی بین الحرمین شدیم . زیارت ضریح حضرت عباس و خواندن زیارت نامه حضرت و مادرش ام البنین و ..... در بین الحرمین قدم زنان نگاهی به حرم حضرت ارباب و نگاهی به حرم حضرت سقا
تا اینکه حرم آقامون امام حسین را زیارت کردیم و در صف نماز مغرب و عشا حاضر شدیم . «حر بن يزيد رياحي» نخستين كسي بود كه راه را بر سفيران كربلا بست، ولي در پايان كار به اوج عزت و شرافت، يعني شهادت در راه حسين(ع)، دست يافت و خود را براي هميشه در صف آزاد مردان و احرار قرار داد و قبر و نامش را در تاريخ جاودانه كرد. جنازه آن آزاد مرد را قبيله اش، بن رياح، در عصر عاشورا از ميدان جنگ خارج كرد و در روستايي در 7 كيلومتري شمال غربي كربلا به خاك سپرد. همان جا كه امروزه به سبب وجود قبر او به « روستاي حرّ » معروف است .
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:6  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز پنج شنبه . چند نفری با حاج آقا ساعت دو بعد از نیمه شب ساکهامون را آوردیم پایین و رفتیم حرم زیارت . دستم را به ضریح رساندم . گریه کردم ، دعا کردم ، شهادتین خودم و ی نفر دیگر راکه از بندگانِ مخلصِ اللّه هست پیش حضرتِ حیدر امانت گذاشتم تا در موقع لازم به زبانمون برساند . به آقا گفتم سلام مستحب هست جوابش واجب . جوابم را به موقع میخوام ، همان موقع که زبانم قادر به گفتن کلمۀ لااله الا الله نیست . «لا إله إلّا اللّه» یعنی ( از تمام مکتبها بریدن و به مکتبِ انبیا و امامان علیهم السّلام پیوستن ، یعنی فهم قرآن و عمل به تمام دستورها و قوانین الهی ، یعنی آراسته شدن به صلاح و سِداد و عفّت و تقوا) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : مرگ با شهادت به «لا اله الا اللّه» سبب ورود به بهشت است . برای همه با ذکر نام بعضی ها دعا کردم و حاجتشون را خواستم . دو رکعت نماز به نیابت از همه خواندم . بعضی از زائران خسته بودند . از اتوبوس تا رسیدن به مسجد سهله مقداری فاصله بود . در آنجا موتور سه چرخه هائی بود که زائرین را به مسجد میرساند . یکی از زائرین بانی شد همۀ چهل نفر با این وسیله به مسجد سهله رسیدیم . مسجد سهله هفت مقام دارد . که در هر مقام دو رکعت نماز خواندیم دعای مخصوص بعد از هر مقام را همخوانی کردیم . مقامات مسجد سهله
ازبین الحرمین سینه زنان و اشک ریزان و روضه خوانان به طرف حضرت ارباب رفتیم .روبروی حرم در جلو باب الرأس شریف ایستاده اذنِ دخول گرفتیم . بعضی خانمها که آشنا بودند خودشان رفتند .من و چند نفر سفراولی رفتیم حرم از ضریح ابراهیم مُجاب عبور کرده وارد حرم شدیم خیلی شلوغ بود . آخه شب جمعه هست ، امشب حضرت زهرا ( س ) به دیدارِ فرزند می آیند اين عكس نميدانم مربوط به چه ساعتي و چه روزيست از همه جای عراق و کشورهای نزدیک آمدند . از دور سلام دادیم . جا برای نماز خواندن نبود رفتیم زیرزمین در صف نماز جماعت نشستیم . ضریح پایین را هم زیارت کردیم . نماز جماعت مغرب و عشا خواندیم . از مسیر برقی اومدیم بالا کفش هامون را گرفتیم .قرارمون جلو دار الشّفای حضرت روبروی باب الرأس شریف بود . باهم به طرف هتل حرکت کردیم . در مسیر نفرات کم شدند چون ایستادند خرید کنند . من و حاج آقا و همان خانمها که از آمریکا آمده بودند رسیدیم به هتل . شام خوردیم . سحر ساعت دو برای زیارت و نماز میرویم ...
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:2  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز چهارشنبه. ساعت دو بعد از نیمه شب همه در لابی هتل حاضر شدیم با اتوبوس راهی مسحد کوفه . حدود یک ربع فاصله بود . مسجد کوفه بزرگترین مسجد اسلام هست . بعد از بازرسی که شلوغ هم بود ، با راهنمایی مدیر کاروان حاج آقا حسینیان در گوشه ای نشستیم همۀ اعمال و نمازها را که حدود هفتاد رکعت نماز و دعای بعد از نماز بود خواندند . حاج آقا روضه خواند . از محراب و منبر وجای ضربت خوردن حضرت علی گفته شد . بعد منبر و محراب حضرت را دیدیم نماز خواندیم . قبر مختار ، هانی بن عروه میثم را هم زیارت کرده ونماز خواندیم . بعد از منزلِ حضرت علی دیدن کردیم . قبر مسلم و کمیل را زیارت کرده و نماز خواندیم .مسجد حنانه که رأس الحسین هم همانجا بود زیارت کرده و نماز خواندیم . در ساعت مقرّر با حاج آقا رفتیم حرم زیارت نماز . با هم برگشتیم .نهار و حالا استراحت تا ساعت شش بعد از ظهر که حرم و نمازِ مغرب و عشا . روزگار زیباییست . خدارو شکر .
مدیرِ هتل قرآن بدست دَمِ دَر ایستاد و همۀ زائرین را از زیرِ قرآن رَد کرد . سوارِ اتوبوس شدیم .....
+ نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:43  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
امروز سه شنبه ، ساعت دو سحر تقریباً همه در لابی جمع شدیم ، با مینی بوس به سمت حرم رفتیم . نسبتاً خلوت بود . تمام اطراف ضریح را لمس کردم ، بوسیدم ، برای همه دعا کردم .بعد در شبستانِ حضرت فاطمه نماز صبح جماعت خواندیم . همه باهم راهی وادی السّلام شدیم . در راه حاج آقا به من گفتند شما که مسؤل فرهنگی هستید ، عکس بگیرید . من هم در هر جا که لازم بود عکس گرفتم . عکسها را به صفحۀ شخصی ایشان میفرستادم و ایشان به انتخاب خودشان در گروه ثبت میکردند .. بعد رفتیم وادی السلام قبرنوح و صالح را زیارت کردیم نماز خواندیم . عکس گرفتم . صحبت های حاج آقا را ضبط کردم . ایشان در موردِ این قبرستان وسیع صحبت کردند .
+ نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:28  توسط فاطمه پوینده
|
سلام
مقدمه همچنان دلم در بین الحرمین پرواز میکرد . از حرم آقا امام حسین به سوی حرم حضرت عباس . گاهی خودم را در کنار ضریح میدیم سلام میدادم . روزگارم عجیب شده ! غیر قابل وصف ! باور نکردنی ! روز پنج شنبه 96/4/8 ساعت 14،25،49 حاج آقا حسینیان این پیامک را برام فرستادند : ( قافله سازمانِ حج و زیارت ..... پاسپورتم را بعد از برگشتن از هر سفر در اختیار حاج آقا قرار داده و میگویم برای سفرِ فردا ! یازده روز دیگر عازم بین الحرمین هستم . خوشحال شدم . روزها گذشت . به فرزندانم گفتم . اینان از خوشحالی من شادمان شدند و ابراز داشتند هرچیزی که تو را خوشحال میکند ماهم خوشحالیم . بعضی دیگر هم نظری متفاوت داشتند ! اینان نمیخواهند درک کنند که آدما برای خودشان هم مهم هستند . دل خواسته شان ارزشمند هست ! من که تصمیم خودم را گرفته ام . البته این را هم ذکر کنم که من به حرف و خواستۀ دل دیگران هم فکر میکنم و هرکاری که بتوانم برایشان انجام میدهم . خود خواه نیستم ! حاج آقا گروهی در شبکۀ مجازی تلگرام تشکیل دادند به نامِ (راهیانِ کربلا) به جهتِ ثبتِ خاطرات و عکس هائی که قرار شد من بگیرم . عضو این گروه هستم . روز موعود فرارسید . ساعت شش صبح دوشنبه همه در فرودگاه امام خمینی حاضر شدیم . حاج آقا حسینیان ( مدیرکاروان ) گردن آویزها را به همۀ مسافران تحویل دادند . من هم لحظه ها را ثبت کردم ، از گیت های بازرسی عبور کردیم تا به هواپیما وارد شدیم . امروز دوشنبه نوزده تیر ماه ،با هواپیمایی ایران ایر به آرامی به فرودگاه نجف رسیدیم . با اتوبوس به هتل رفتیم . در مسیر حاج آقا مطالبِ ارزشمندی در مورد نجف ، آدابِ زیارت و ....گفتند . اینان برای دیدار با خانواده به ایران آمده بودند ، بسیار مؤمن ، عزیز و دوست داشتنی هستند . قبرِ حضرتِ نوح و حضرتِ آدم هم در همین ضریح هست . سه نماز زیارت خواندم . سجدۀ شکر کردم بعد در صحن حضرت فاطمه ( س ) نماز جماعت مغرب و عشا . بعد روبروی باب قبله جمع شده با مینی بوس آمدیم هتل . ساعت دو ونیم سحر باید برویم حرم ، نماز صبح و وادی السلام .
+ نوشته شده در یکشنبه یکم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:15  توسط فاطمه پوینده
|
|